جدول جو
جدول جو

معنی ژاژ گفتن - جستجوی لغت در جدول جو

ژاژ گفتن
(چَ کُ نَ / نِ زَ دَ)
بیهوده و هزل گفتن. رجوع به ژاژ خائیدن شود:
همه گویندۀ فسق و فجوریم
ز هزل و ژاژ گفتن ابکمی کو.
سنائی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باز گفتن
تصویر باز گفتن
گفتن، دوباره گفتن، مطلبی را تکرار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راز گفتن
تصویر راز گفتن
با کسی سخن پوشیده گفتن، فاش کردن سر، رازی را به کسی سپردن، بیخ گوشی صحبت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وا گفتن
تصویر وا گفتن
باز گفتن، دوباره گفتن، بازگو کردن
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
باژستدن. باج گرفتن. و رجوع به باژ و باژگاه شود.
لغت نامه دهخدا
(دَ هََ دَ)
آشکارا گفتن. بی پرده گفتن:
با حکیم او رازها میگفت فاش
از مقام خواجگان و شهرتاش.
مولوی.
فاش میگویم و از گفتۀ خود دلشادم
بندۀ عشقم و از هر دو جهان آزادم.
حافظ.
عاشق و رند و نظربازم و میگویم فاش
تا بدانی که به چندین هنر آراسته ام.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(تَ مَ دَ)
سخن با کسی پوشیده گفتن. سرّی بکسی سپردن:
نگوید باخرد با بی خرد راز
بگنجشکان نشاید طعمه باز.
ناصرخسرو.
لاله زاری خوش شکفته پیش برگ یاسمین
چون دهان بسّدین در گوش سیمین گفته راز.
منوچهری.
، نجوی کردن. بیخ گوشی حرف زدن:
پس اندر گه راز گفتن نهان
زنم بر برش دشنه ای ناگهان.
(گرشاسب نامه).
با قوی گو اگر بگویی راز
چونکه باشد قوی ضعیف آواز.
سنائی.
- با خاک راز گفتن کسی، سجود کردن. روی بر خاک نهادن. نماز بردن:
نخست آفرین کرد وبردش نماز
زمانی همی گفت با خاک راز.
فردوسی.
- راز بازگفتن، افشا کردن سر:
گفت این راز را نگویی باز
گفت من کی شنیده ام ز تو راز.
سنایی.
تکش با غلامان یکی راز گفت
که اینرا نباید به کس بازگفت.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
(مَتْیْ)
آه کشیدن. رجوع به اف شود، مردم افریقیه. (نفح الطیب الدره الفائقه فی محاسن الافارقه. تألیف تیفاشی) (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از باز گفتن
تصویر باز گفتن
تکرار کردن سخنی مجددا گفتن، بیان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز گفتن
تصویر باز گفتن
تعریف کردن، نقل کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
بیان کردن، تکرار کردن، دوباره گفتن، واگفتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد